خون می‌ریزه

خون می‌ریزه

[ حسین ستوده ]
خون می‌ریزه از زخم تنت آروم
من فدای غربتت سیدنا المظلوم

تو سر و صدا و ازدحام جمعیت
پیچیده تو مقتلت ضجّه‌ی یک خانوم

بمیره مادر برات
که انقدر ناخوش شدی

زیر دست و پاهاشون
بمیرم زجر‌کُش شدی

چشاتو وا کن از خیمه به گودال اومده زینب
چقدر مضطر، خمیده‎‌تر و بی‌حال اومده زینب

خواهش می‌کنم برید کنار که من خودم خاکش میکنم
منت می‌کشم، خاکش کنم یک نفس راحت می‌کشم

این چه بساطیه
شاهی ولی دفن تو با چندتا دهاتیه

پناه بر خدا
اِبنِ مرجانه چقدر خوشحاله

پناه بر خدا
این ادامه‌ی غم گوداله

پناه بر خدا
حرمله پیش رباب آب می‌خورد

پناه بر خدا
سر شش‌ماهه رو نی تاب می‌خورد

پناه بر خدا
به لباس پارشون چنگ زدن

پناه بر خدا
بچه‌ها رو همه با سنگ زدن

من حالم خرابه، خراب بشه خرابه
روزاشم شبیه شباش، پر از عذابه

دختر غیر باباش رو پای کی بخوابه
غلاف نخورده بازوم این اثر طنابه

تاره چشمام، زخمه پاهام
حرفی بزن قهری باهام
دیدی عمه اومد بابا

صدام گرفته
پدرم برگشته دعام گرفته

دل عمه خیلی برام گرفته
نفسم بین ناله‌هام گرفته

بابا غرق دردم، دور سرت بگردم
واسم آب آوردن خوردم و گریه کردم

حق دارم عزیزم ابری بشم ببارم
خاکیه موت بمیرم من که گلاب ندارم

با من تنها تو هم‌دردی
عاشقی رو ثابت کردی
می‌دونستم برمی‌گردی

صدام گرفته
پدرم برگشته دعام گرفته
دل عمه خیلی برام گرفته

نظرات