خواهش کردم پیرهنتو پس بدن ندادن

خواهش کردم پیرهنتو پس بدن ندادن

[ سیدمهدی حسینی ]
خواهش کردم پیرهنت رو پس بدن ندادن
نیزه نیزه به کشتن تو ادامه دادن

خواهش کردم وقتی سر رو می‌برن نباشم
حالا باید چه جوری از بدنت جدا شم

آه به حسین
دعای هر نیمه شب، الله به حسین
آه به حسین
گریه کنید هر سحرگاه به حسین

آه جگرم
بعد تو سوخت حرمت اهل حرم
زمونه کرده با سرت همسفرم
آه جگرم

چی به روز خیمه‌ها آوردند
ای وای سر رو بردن
یادگاری مادر رو بردن
ای وای سر رو بردن

یادم مونده از سرِ نی سرت رو که دیدم
از رو ناقه از ته دل ناله می‌کشیدم

قرآن خوندی مُزد کلام تو سنگ بام شد
بعد از عباس دور و بر خیمه ازدحام شد

آه به حسین
پاشو بگو اینا همش خوابه حسین
سر تو زیر نور مهتابِ حسین
پاشو بگو اینا همش خوابه حسین

آه تنِ تو
چقدر نفس‌گیر شده کشتنِ تو
من روی سینه می‌ذارم پیرهنتو

زیر تیغ و شمشیر و سنان بود
ای وای نگران بود
خاتمش به دست ساربان بود
ای وای نگران بود

نگران کشتنت، بی‌امان کشتنت
ای حسینم ای ضیاء هر دو عینم

من زینب صبور تو بودم ولی حسین
هنگام قتل صبر تو صبرم تمام شد 

من رو زا به راه نکن
دست و پا که می‌زنی مادر رو نگاه نکن

نظرات