خواهرش بر سینه و بر سر زنان رفت تا گیرد برادر را عنان سیل اشکش بست بر شه راه را دود آهش کرد حیران شاه را در قفای شاه رفتی هر زمان بانگ مهلاً مهلاًش بر آسمان کِی سوار سر گرام کم کن شتاب جان من لَختی سبکتر زن رکاب تا ببوسم آن رخِ دلجوی تو تا ببویم آن شِکَنجِ موی تو شَه سراپا گرم شوق و مست ناز گوشهی چشمی به آن سو کرد باز دید مشکین مویی از جنس زنان بر فلک دستی و دستی بر عنان زن مگو مرد آفرینِ روزگار زن مگو بِنتُ الجلال اُخت الوقار زن مگو خاکِ درش نقش جبین زن مگو دست خدا در آستین