حضرت عباسی آمد شعر دستانش طلاست چشم شیطان کور حالم امشب از آن حال باعطش وارد شوید اینجا زمین علقمهست مجلس لب تشنگان حضرت سقا بپاست جمع بیپایان ما را نشمرید آمارها جمع ما هر جور بشمارید هفتاد و دوتاست جای دنجی خواستی تا با خدا خلوت کنی این حسینیه که گفته کمتر از غار حراست اشک را بگذار تا جاری شود، شور افکند هرچه پیش آید خوش آید اشک مهمان خداست شانه خالی کردهایم از کلُّ یومٍ اشک و آه گریهی حریست این شب گریهها، اشک قضاست اذن میدان میدهند اینجا هر کس عاشق است با رجزهای ابوالفضلی اگر آید، سزاست هروله در هروله این حلقه را چرخیدهایم های ای هاجر بیا در این حرم اینجا صفا شور ما را میزند هر تشنه کامی گوش کن حلق اسماعیل هم با العطشها همصداست ایُّهَاالعُشّاق آب آوردهام غسلی کنید شام عاشوراست امشب مقصد بعدی مِناست خندهی قربانیان پر کرده گوش خیمه را من نفهمیدم شبِ شادیست امشب یا عزاست گریههاتان را بیامیزید با این خندهها سفرهی این شب نشینان تلخ و شیرینش شفاست آب باشد مال دشمن ما تیمم میکنیم آبهای علقمه پابوس خاک کربلاست ما اذانهامان اذانِ حضرت سجادی است همهمه هر قدر هم باشد صدای ما رساست اَشهَدُ اَنَّ مُحَمّد جَدّ والای من است اَشهَدُاَنَّ علی اِلّای بعد از لافَتیست یک نفر از حلقه بیرون میزند وقت نماز سینهی خود را سپر کرده مهیّای بلاست ای مکبّر، وقت کوتاه است قد قامت بگو صف کشیدند آسمانها پس علی اکبر کجاست گفت قد قامت جوانها گریهشان بالا گرفت راستی سجادههای ما همه ازگوریاست از علی اکبر مگو میپاشد از هر جمعمان یک نفر این سو پریشان یک نفر آنسو بهار چارهی این جمع بیسامان فقط یکیست نوحهخوان می داند آن منجی خود صاحب لواست ******** چه حال پر ملالی داره زینب اگه دستای خالی داره زینب میره خیمه به خیمه تا بدونن برا فرداش چه حالی داره زینب میون این خزونِ عشق و مردی یکی داره میره به خیمهگردی داره میاد به گوشش از تو خیمه چرا مادر چرا باز گریه کردی بخواب مادر بخواب، با خوندن من لالا جونِ عمو رو دامن من نزن اینقدر زبونت رو لبهات نکش ناخنتو رو گردن من ********* یکی داره توو تنهایی میخونه یه دختر داره بابایی میخونه موهاشو عمّه میبافه دوباره براش با اشک لالایی میخونه توی خیمهاش ببین دلگیره قاسم زبون میگیره فردا میره قاسم اگر تو کوچه با بابام نبودم تقاص کوچه رو میگیره قاسم مبادا زیر دست و پا بمونی مبادا زنده بی بابا بمونی اگر رفتم مبادا جا بمونی نبودم من، تو پهلوی عمو باش کنارش باش، بازوی عمو باش اگه دیدی که اسبهارو میارن روی سینهاش فقط روی عمو باش میگه زینب با اون غمهاش عباس امید خیمههامون کاش عباس یه بار خواهر بگی زینب فدات شه یه بار خواهر بگو داداش عباس دل گلها میلرزه، با عمو نه همه تو خیمهاند، اما عمو نه حرم خواب است بیخوابی حرامه همه تو خیمههان، امّا عمو نه غمی که اوج غمهامه آوردن یه دردی که رو دردامه آوردن رباب خوابونده تازه اصغرش رو نگید پیشش اموننامه آوردن منو خیمه به خیمه دیدی آقا برای یاری چه ناامّیدی آقا ببین خونی شده دستات عزیزم چرا شب خارها رو چیدی آقا بیا بردار از خاکها سرت رو نگاهی هایهای خواهرت رو میترسم بعد ازاین زنده نباشم بیا امشب ببوسم حنجرت رو بمیرم بیکسی مادر نداری حسین جانم مگه خواهر نداری بده انگشترت رو تا نگم که چرا انگشت و انگشتر نداری بیا ای سایهی اطفال برگرد از این صحرای بد اقبال برگرد ببین زینب داره میمیره امشب بیا از سمت اون گودال برگرد رو نیزهها میره سرت کجا میخوای بری مگه میذاره دخترت کجا میخوای بری مَحرم نداره خواهرت کجا میخوای بری کجا میخوای بری منو نمیبری این دم آخری چقدر شبیه مادری کجا میخوای بری ای سایهی سرم بذار ببوسم گلوتو به جای مادرم زره کشیدی رو تنو کجا میخوای بری پوشیدی کهنه پیرهنو کجا میخوای بری بغل نکردی که منو کجا میخوای بری قشنگ بغل بگیر دخترتو بابا که بعد از این خوشیم فقط با سرته بابا وقت خداحافظی وقت سفر شده معجرم اضطراب گرفته چه خبر شده حال تو را میفهمم میدونم این غمهارو نمیتونه چشم تو اسیر ببینه ما رو میداندا سسلنیر منی شمشیر و نیزهلر آخیردی قورتاردیدای گدیب قییتمهلر گِتمهلی وقتیمدی باجی بو سن، بو خیمهلر مندن الوز گینن قویما که اوتلانیپ طعنهلری ایشیدموسن جوشه گلیب قانیم کوینهگیمی گتیر گییندیر اینیمه سعی ایلهکی اولماغیمی رقییه دیمه بو یول چتین بیر یولدی باجی سینه داغلاما من دیمورم آغلاما آغلا اوجا آغلاما