
حرفِ در شد، باز هم آتش گرفتم سوختم بس که خواندم روضهی بین در و دیوار را آتش اینقدر پاپیچِ میخ در نشو سینهاش طاقت ندارد باقیِ مسمار را شعله جانب او زبانه کم بزن سرختر از این مکن برگِ گلِ رخسار را ای نامرد پایت را به سمت در نبر دور شو، کم مانده در آتش بریزد بار را پا به ماه است او، چرا آتش به خشک و تر زدید؟ سیلیات کم بود؟ از چه با لگد بر در زدید ابلیس کینه را بیکار نگذاشت بیت خداها را نیز بیآزار نگذاشت گفتم زهرا پشت این در ایستاده گفتم او را راحتش بگذار، نگذاشت در شعلهور شد، غنچهاش را در خطر دید میخواست برگردد وبی دیوار نگذاشت سعی فراوان کرده حتی بین آتش در را نگه دارد ولی مسمار نگذاشت ***** مادر نبین که اونقده خستم غصه نخور مراقبت هستم از مادری دست برنمیدارم حتی اگه که بشکنه دستم نترس اگه آتیش گرفت خونه نترس اگه خونه پر از خونِ دردِ تورو کسی نمیبینه دردِ منو کسی نمیدونه اگه مادر به سمتِ در لگد اومد، نترسیا اگه نامرد تویِ کوچه بلند داد زد، نترسیا وااای محسنم محسنم محسنم... **** چطور دلت میاد، جدا شی اینطوری؟ آخه دیگه چرا تکون نمیخوری؟ خالی شد از گُلِ رویِ تو دامنم گلبرگهایِ تو ریخته رو پیرهنم شیش ماه من همراهِ تو بودم من بچهیِ تو راهِ تو بودم از وقتی که صداتو حس کردم مشتاقِ رویِ ماهِ تو بودم تو اولین پناهِ من بودی مادرِ بیگناهِ من بودی چی شد که دستامو رها کردی تویی که چشم به راهِ من بودی از این پهلو به اون پهلو شدن واست نفسگیر بود رسید فِضه توی کوچه به دادِ تو، ولی دیر بود منی که زخمیِ این شعلهها شدم همین که درشکست، ازت جدا شدم آتیش گرفت همه بود و نبودِ تو من دست و پا زدم تویِ وجودِ تو