جوانان بنیهاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید بگویید مادرش لیلا بیاید تماشای قد اکبر نماید ***** باد آمد سحاب را گم کرد اشک از دیده خواب را گم کرد علی اکبر که بر زمین افتاد آسمان آفتاب را گم کرد آن چنان زخم روی زخم آمد که عدو هم حساب را گم کرد خواست تا خیمه پر کشد امّا شیر زخمی عقاب را گم کرد پدر آمد به یاریاش برود من بمیرم رکاب را گم کرد پسر بوتراب بین تراب نوهی بوتراب را گم کرد جلد قرآن خویش پیدا کرد