تو بغل گرفتی خاک قتلگاهو شاه میفهمه زمین خوردنِ شاهو میزنن تو رو پیاده و سواره ذوالجناح اومد حرم کمک بیاره چه روزگار سیاهی، چه حربگاه و سپاهی دگر نیفتد الهی، بلندمرتبه شاهی خب الآن سه ساعته نیومدی که عمداً افتادی و دست و پا زدی که تا یه کم خاک بگیره قتلگاه رو کسی از اونجا نبینه خیمهگاه رو زِ روی نیزه نگاهی، سری تکان بده گاهی دگر نیفتد الهی، بلندمرتبه شاهی ته قتلگاه ولی به یادمی تو که الآن تمومِ خونوادمی تو بیکسم نکن نذار دلنگران شم تو نخواه همسفر شمر و سنان شم ببین اسیرم و راهی، بدون پشت و پناهی دگر نیفتد الهی، بلندمرتبه شاهی