تا کسی را به سر کوی تو راهش ندهند گریه و سوز دل و ناله و آهش ندهند به غباری که ز کویت به رخم مانده قسم هر که خاک تو نشد عزت و جاهش ندهند کافر و مومن و غیر و خودی و دشمن و دوست هیچ کس نیست که در کوی تو راهش ندهند تو نوازش کنی آن را که نگاهش نکنند تو دهی راه کسی را که پناهش ندهند (ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم از بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم) ۲