روح الله رحیمیان

بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد

1102
10
بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد
مادری گفت: بُنیَّ مرا بخشیدند

مادری گفت: بُنیَّ دل ما ریخت بهم
چقدَر نام تو زیباست اباعبدالله

مادری گوشه‌ی گودال تماشا می‌کرد
بر سر نعش تو دعواست، اباعبدالله
****
یه کنج از حرم بهم جا بده
دلم تنگته خدا شاهده

هوای حرم هوای بهشت
ببر ‌کربلا به جای بهشت

تو آبرو دادی و من آبرو بردم
یه اشتباهی کردم و چوبشم خوردم
****
سر پیراهن تو گریه‌ی ما را درآوردند
میان آن‌همه ‌کشته چرا تنها تو عریانی؟
****
پیچیده بین دشت نسیم معطّری
آمد زمان رزم جوان دلاوری

آموخته است از پدرش فنّ دلبری
تحت‌الهَنک مگو تو بگو شال حیدری

دل وقت خطبه خوانی او کر می‌شود
در ذهن اهل کینه حسن زنده می‌شود

قاسم به روی بال اجل تا سوار شد
نسل حرام ذکر لبش الفرار شد

شمشیر او برّنده‌تر از ذولفقار شد
ازرق به خود نیامده در جا شکار شد

تندیس کفر را چقدَر خوب زد زمین
شیر جمل به شیر خودش گفت: آفرین

غیرت زمان غرّش او سینه چاک کرد
تیغش عجیب معرکه را ترسناک ‌کرد

ابلیس را میانه‌ی میدان هلاک کرد
پیش نگاه اهل حرم گرد و خاک کرد

تصویر رزم بی مثَل اوکشیدنی است
حظّ حسین وقت تماشایش دیدنی است

لرزید ناگهان حسن‌آباد ‌کربلا
غم رخنه ‌کرد در همه ابعاد کربلا

از ریشه سوخت شاخه‌ی شمشاد ‌کربلا
سنگ است نقل مجلس داماد کربلا

عِطر گلاب از دل ارتش می‌آمده
جسمش درست مثل عسل کش می‌آمده

زلفش به روی پنجه‌ی دشمن کمند شد
طرح لب ترک ترکش ناپسند شد

زیر فشار سم بدنش بند بند شد
فریاد وای مادر قاسم بلند شد

شادی حریف آینه‌ی دق نمی‌شود
نیشی شبیه طعنه‌ی فاسق نمی‌شود

دل از غم عزیز ‌که فارغ نمی‌شود
این جسم شکل قاسم سابق نمی‌شود

باید عمو تمام حرم را صدا کند
باید دوباره تکّه عبا دست و پا کند

جبرئیل یاد روضه‌ی یاسی کبود کرد
نیزه شبیه میخ به پهلو فرو کرد

****
گریه کنید مادر ما بی‌گناه بود
گریه کنید مادر ما پا به ماه بود
****

مردمی که عمری چشم دیدن ما رو ندارند
واسه خونشون میان از اینجا هیزم برمی‌دارند

نانجیبی که توو کوچه‌ها تو را ازم گرفته
نامه داده کشتن خانومم و گردن گرفته

توی نامه‌اش نوشته بین کوچه غوغا شد
اینقدر لگد زدم که در وا شد، امیر، زهرا پشت در بود

توی نامه‌اش نوشته زهرا رو تا شناختم
لگد زدم بچّه‌اش رو انداختم

****
آه نکش، نفس‌هاتو فاطمه انقده کوتاه نکش
راه نرو، با نفس نفس زدن به هم نریز خونه رو

کاش بگی مگه آخه کم و کسری داره این زندگی
کار نکن فضّه سفره رو می‌ذاره انقده سؤال نکن

زهرا سادات ظرف غذا می‌‌افته از دستات
زهرا سادات تورو خدا تکون نخور از جات

خدا نیاره زن جوون بمیره
مادر نباشه پدر دیگه اسیره
خدا تقاصه گلم رو پس بگیره
****
گفته بودم که چنین کار نکن
حال و احوال مرا زار نکن

سعی در پوشش اسرار نکن
این چنین تکیه به دیوار نکن

گر جگر مسئله سازی کرده
درد دل بوده درازی کرده

با غرور تو که بازی کرده؟
که به تو دست درازی کرده؟

جگرت از دهنت معلوم است
دختر شیخ به حالت خندید

ناقوس از قوس کمانت خندید
به تو و قدّ هلالت خندید

جغد بر حالت بالت خندید
گفت: راهی شدنت معلوم است

****
هر شب جمعه صدای مادر آید از حرم
من تمام عمر دنبال صدای مادرم

می‌زند ناله بنیَّ کو لباس کهنه‌ات؟
کو سرت؟کو دخترت؟کو یاورت؟ کو خواهرت؟

بشکند دست کسی که دست بر مویت زده
روی تو خاکی شد و من خاک می‌ریزم سرم

هرچه می‌گردم چرا ترکیب جسمت جور نیست؟
سال‌ها دنبال آن انگشت بی انگشترم
****
ای با غریبه‌های جهان آشنا حسین
ای عهده‌دار مردم بی دست و پا حسین

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش