به کودکی شده سرو قدم

به کودکی شده سرو قدم

[ حاج مهدی سماواتی ]
به کودکی شده سروِ قدم نهال خمیده
ز گیسویم زده در شهر شام صبحِ سپیده

شده‌ است دامن من رحل و رأس پاک تو قرآن
و یا که بر سرِ دستم شکفته لاله‌ی چیده

به کودکی سرِ پاک پدر به دامنِ دختر
مصیبتی است که من دیدم و کسی نشنیده

طلوع آفتاب را، گه سحر ندیده کس
بر لبِ شمس، نیمه شب لب قمر ندیده کس

به روی دامن پدر، سه ساله‌ دیده هر کسی
به دامن سه ساله‌ای سرِ پدر ندیده کس

به شوق اینکه مرا نزد مادرم ببری
برای دادنِ جان در خرابه می‌کوشم

به گوشِ پاره‌ی من ای پدر نگاه مکن
که بُرده دست عدو گوشواره از گوشم

از آن زمان که تو را بوریا کفن کردیم
پدر به جان تو من هم کفن نمی‌پوشم

یک شب سر تو گشت به ویرانه مهمان
گشتم هزار سال خجل ای نگار من

نظرات