به قدری ذوق کردم

به قدری ذوق کردم

[ عبدالرضا هلالی ]
به قدری ذوق کردم که به پایم آبله گُل کرد
اگر خواهی دوباره می‌دَوم کُلِّ بیابان را

شَبیهِ عمه‌ام زینب، ندیدم غیرِ زیبایی
به شکلِ قاصدک دیدم، پدر خارِ مُغیلان را

امیدِ حَبس در آغوشِ تو همراهِ من بود و
وگرنه بچه کِی دارد به جانش تابِ زندان را؟ 

ز کوی شعله‌ها با آتشِ عشقت گذر کردم
پدر من پای تو سوزانده‌ام پا تا گریبان را

حَریرِ سوخته، شایسته‌ی شاهان نمی‌باشد
خجالت می‌کشم پَهنش کنم بَهرِ تو دامان را

تَجسّم می‌کنم پا داری و بر پای تو خوابم
تَجسّم کن تو هم شانه زدی موی پریشان را

تو با سر آمدی بگشایی آخر راهِ جبران را
من اَصلاً سر نمی‌خواهم بگیر از دخترت آن را

تو بالا را رها کردی که پیش دخترت باشی 
حسابی شاد کردی تو دلِ پایین‌نشینان را

نظرات