بهار اومد نگار اومد

بهار اومد نگار اومد

[ علیرضا سحری ]
بهار اومد، نگار اومد 
زمين و آسمونا مست و حيرونه 
(چه غوغايي، چه رويايي 
سَرِ ماهو شكسته برقِ چشمونش)۲ 

(دليلِ خلقتِ عالَم، يه تارِ مويِ آقامه)۲
به او دل دادم و اين عشق 
تمومِ دين و دنيامه 

ميونِ ظلمتِ شب‌ها، دَميده نورِ بي‌همتا 
شده ذكرِ دلِ شيدا، اَغِثْني يا اَبَاالزَهرا

اَغِثْني يا اَبَاالزَهرا ...

*****

زده بارون، دلا مجنون 
جمالِ رَحمَةٌ لِلعالَمين سر زد 
(به كام عشقِ، به نامِ عشق 
برايِ او خدا حكمِ پيمبر زد)۲

(زِ بالا بر سَرِ مكه، هزاران دسته‌گُل آمد)۲
(چراغوني شده دنيا، زِ رَه خَتمِ رُسُل آمد)۲

اَغِثْني يا اَبَاالزَهرا ...

*****

(به مشتاقان، بده مژده 
مدينه بينِ سينه، گوهر آورده)۲
(عروسِ حضرتِ زهرا 
گُلي با رنگ و بويِ مادر آورده)۲

(به يُمنِ مَقدَمِ دلبر، پُر از تاب و تبه شيعه)۲ 
(مبارك جشنِ ميلادِ رئيسِ مكتبِ شيعه)۲

مدد یا حضرتِ صادق ...

*****

(علي باطن، علي ظاهر)۲
علي جنّت، علي اول، علي آخر 
چشمِ هرچي حسوده كور 
علي هم عشق و هم دامادِ پيغمبر 

بدونن مُنكِرِ مولا، قيامت كارشون زاره 
برا دشمنایِ آقام، جهنم جا زياد داره

نظرات