بلند شو عملدار، علم رو بلند کن بازم پرچم این حرم رو بلند کن واسه بچههایی که چشم انتظارن میخوان مثل من سر رو شونهات بذارن واسم تکیهگاهی، به تو تکیه کردم تا از خیمه رفتی، چقدر گریه کردم نبینم که داری به هق هق میفتی به من تا به امروز برادر نگفتی یه دل سیر به من بگو برادر میخوام صدات بپیچه توی لشکر شاید فقط زینب کنه گلایه بگه چرا بهش نگفتی خواهر بلند شو علمدار، به این آه جان سوز به کوری چشم اونایی که امروز توی فکر خلخال، به فکر کنیزن میخوان آبروی حسین و بریزن میخوان زینبم رو بدن زجر و آزار توی شام و کوفه، توی کوچه بازار تو جمع یه عده، زنهای یهودی تو بزم شرابی، که میرن به زودی زینب الآن دلشوره داره عباس حق داره که، طاقت نیاره عباس گفتم بهش میبرنت اسارت بهم میگفت مگه میذاره عباس