بر لب آبم و از داغ لبت می‌میرم

بر لب آبم و از داغ لبت می‌میرم

[ حاج عبدالرضا هلالی ]
بر لب آبم و از داغ لبت می‌میرم
هر دم از غصّه‌‌ی جان‌ سوز تو، آتش گیرم

مادرم داد به من درس وفا‌داری را
عشقِ شیرین تو آمیخته شد با شیرم

گاه سردار علمدارم و گاهی سقا
گه به پاس حَرَمت گشت زنان چون شیرم

بوته‌‌ی عشق تو کرده است، مرا چون زر ناب
دیگر این آتش غم‌‌ها ندهد تغییرم

گر مرا شور و جوانی و بهار عمرست
از خزان تو دگر ای گل زهرا پیرم

تا که مأمور شدم، علقمه را فتح کنم
آیت قهر بیان شد ز لب شمشیرم

سایه‌‌ی پرچم تو کرد سرافراز، مرا
عشق تو کرد عطا، دولت عالم‌‌ گیرم

کربلا، کعبه‌‌ی عشق است و من اندر احرام
شد در این قبله‌‌ی عشّاق، دو تا تقصیرم

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان، تصویرم

باید این دیده و این دست دهم قربانی
تا که تکمیل شود، حجّ من و تقدیرم

ای قد و قامت تو معنی قَد قامت من
ای که الهام عبادت ز وجودت گیرم

وصل شد، حال قیامم ز عمودی به سجود
بی‌ رکوع است، نماز من و این تکبیرم

جسدم را به سوی خیمه‌‌ی اصغر نبرید
که خجالت‌ زده ز‌آن تشنه‌ لب بی‌‌شیرم

نظرات