برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند اول صلا به سلسله ی انبیا زد نوبت به اولیا چو رسید آسمان تپید زان ضربتی كه بر سر شیرخدا زدند آن در كه جبرئیل امین بود محرمش اهل ستم به سینه ی خیرالنسا زدند پس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها افروختند و در جگر مجتبی زدند وانگه سرادقی كه ملك محرمش نبود كندند از مدینه و در كربلا زدند پس ضربتی كز آن جگر مصطفی درید بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو فریاد بردرِ حرم كبریا زدند پس با زبان پرگله آن بضعه الرسول رو بر مدینه كرد كه یا ایها الرسول این كشته ی فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخل تر كز آتش جان سوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون كه هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست این خشك لب فتاده ی دور از لب فرات كز خون او زمین شده جیحون حسین توست این شاه كم سپاه كه با خیل اشك و آه خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست این قالب تپان شده در بین خاك وخون شاه شهید ناشده مدفون حسین توست