ببین دربار سلطان را

ببین دربار سلطان را

[ حسین طاهری ]
ببین دربار سلطان را
ببین آیینه‌بندان را
میان اشک زائرها
ببین لب‌های خندان را

یکی با حالت محزون
یکی دیوانه و مجنون
یکی بعد از شفای خود
صدا می‌زد رضا ممنون

در این شور و هیاهوها
در این انبوه آهوها
در این ایوان در آن ایوان
صدا و ذکر یاهوها

من آن زاغ پریشانم
که بسته با تو پیمانم
کنار دست زائرها
زیارت‌نامه می‌خوانم

به عشقت مایلم کردی
مرا خونین دلم کردی
در این مجموعه‌ی مستی
چو مجنون عاقلم کردی

رضا جانم رضا جانم... 

دلی آلوده آوردم
ز غم فرسوده آوردم
برای بی‌ریا سازی
به این محدوده آوردم

خوشا ساعات باران را
تمنای فقیران را
و صد در صد نظر داری
شما هرجای ایران را

به عشقت پیر می‌آید
گرسنه سیر می‌آید
به راهِ پر ز نور تو
پر از تأثیر می‌آید

ببین آهوی رامت را
که بر لب برده نامت را
خلاصه باز قسمت کن
اذان صبح و شامت را

رضا جانم رضا جانم...

نظرات