جواد مقدم

با غصه و غم جانسوز

224
7
با غُصّه و غَمِ جانسوز
رسیده بَعدِ چهل روز
زینب از کوفه و شام

یه دنیا درده تو سینه
بِرَم چجوری مدینه؟
اومدم با تو داداش ولی حالا تنهام

نبودی غُصّه می‌خوردم
نبودی صَد دَفعه مُردم
تو شلوغیِ بازار

منو یه قافله خسته
طناب و دَستای بَسته
می‌زدند مارو با سنگ و چوب از رو دیوار

بِینِ کاروان، شمر بود و سَنان
اذیت می‌کرد ما رو چشمِ ساربان

آتیش بود و دود، چشم‌های حسود
سنگین بود داداشی دست‌های یهود

(حسین وای، وای، حسین وای، وای) ۲

عذاب و حالِ خراب و
میونِ بزمِ شراب و
بوده کابوسم هرشب

یه عِدّه مَردِ پَلید و
سَرت رو میزِ یزید و
خِیزران می‌زد و هِی می‌خندید به زینب

لباسِ خاکی و پاره
اِشاره پُشتِ اِشاره
سمتِ اولادِ زهرا

نگاهِ هرزه‌ی اَشرار
تا می‌زدند منو هربار
بسته می‌شد روی نِیزه چشم‌های سَقا

پیر شد خواهرت، دِق کرد دخترت
از بَس افتاد از روی نِیزه سَرِت

حرفِ تُند و تیز، نامَردای هیز
می‌گشتند بِینِ ما دنبالِ کنیز

(حسین وای، وای، حسین وای، وای) ۲

شب‌های سردِ بیابون
پاهای زخمی و بی‌جون
حتی فکرش عذابه

صدای گریه و ناله
بَهونه‌های سه ساله
جا گذاشتم رقیه‌ت رو توی خرابه

به جای ناز و نوازش
به روی زخم‌های بازش
تو خرابه نمک خورد

تموم بال و پرش سوخت
موهای روی سرش سوخت
انقدر از دست‌های زَجر و خولی کُتَک خورد

اَبروهاش شکست، بازوهاش شکست
شمر با چکمه زد تا پهلوهاش شکست

سوخت کُلِ تَنش، بدجور کُشتنش
ترسید غَسّاله وقتِ غُسل دادنش

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش