باید به این دوری به این حال بدم عادت کنم

باید به این دوری به این حال بدم عادت کنم

[ حسن عطایی ]
باید به این دوری، به این حالِ بَدم عادت کنم
خیال این دل بی‌طاقتم و راحت کنم

نمونده هیچ حوصله‌ای که شرح قصه‌شو بگم 
تمومِ حاجتم اینه بذار خلاصه‌شو بگم

اشکامو برات آوردم، می‌خری یا نه؟ 
من حرم لازمم، حرم می‌بری یا نه؟ 
دوری‌‌تو عادت ندارم، همه می‌دونن
رفیقام ازم می‌پرسن، بهتری یا نه؟ 

آقای بامرام 
تا کِی سلام بدم با حسرتِ جواب‌‌سلام
بگو چی‌کار کنم که به چشم شما بیام 
آقای بامرام
*
تا کِی باید روز و شب و با غصه‌هام ادامه بدم‌
تا کِی به عکس حرم با گریه‌هام نامه بدم

چی به سرم میاد اگه بیفتم از چشمای تو 
منی که هر چی دارم و گرفتم از دعای تو 

دنبال پرچم سرخت باید آدم رفت 
تُو همون گهواره بودم، دل و دادم رفت
هر وقت این چشمای خیسم به ضریح افتاد
اومدم تا گله کنم، اصلاً یادم رفت

غمت توی دله 
یه کاری کن حسین برا دلِ بی‌حوصله 
دوای دردمه حرم، لعنت به فاصله 
لعنت به فاصله

نظرات