بادهای دِه مست مستم کن ز جام کوثری تا ببینم در دل پیمانه روی دلبری زیر تیغ اَبروی تو ساقیا رقصان روم جان دهم تا جان بگیرم از تو و جانان شوم یا ابوفاضل تو هستی آیتالعظمیِ حق پا به پا بنهادهای تو پای خود جا پای حق نقطهی وصل ربوبیات تویی با بندگان عین ربی، عین عبدی، ای مکانت لا مکان آب به روی آب بریزی تا شود سیراب آب آب و اینسان خصلت رفع عطش کرد اکتساب قبله هستی، کعبه هستی، زمزم عباس علی ما سوانا محرماند و محرم عباس علی در خم اَبروی تو پیدا صراط المستقیم حب تو سازد بهشت و بغض تو سازد جهیم بر تو آورده پناه آنکه پناه عالم است افتخار آن کسی هستی که فخر آدم است دست و دادی، چشم و دادی، سجده کردی سوی یار یار و یاری، جان یاری، عشق یاری ای نگار هم علم هستی و هم هستی علمدار حسین بی تو لشگر شد گسسته، ای سپهدار حسین قطرهای از آن مِی را که به عابس دادهای دِه به مقدادت که تو ساقی و ساقی زادهای قاب قوسین تو باشد شام معراج حسین راه عباس علی شد راه منهاج حسین گر بیاید چون حسینی، کِی بیاید همچو تو تو اباالفضلی و یکتایی، نیاید همچو تو