خسته و تنها، چه غریبونه بابا حیدر رفت از خونه (با گریه تا سحر بیداره میدونه لحظهیِ دیداره شبایِ تارِ کوفه دیگه سحر نداره)۲ تمومِ دنیا مضطر شبیهِ صبحِ محشر ملائکه میخونن غریبه حیدر (علی علی، یا حیدر)۴ ***** دیگه از دستِ غصه آزاده رنگِ خون میشه این سجاده (تو فکرِ آتیش و مِسمارِ شهیدِ خونه رو دیواره به جز خدا کسی از حالش خبر نداره)۲ یادش نمیره آخر تو شعله افتاد مادر میونِ آتیش میسوخت گُلایِ معجر (علی علی، یا حیدر)۴