ای ساقی لب تشنگان، جانم ابوفاضل مدد داری تو از حیدر نشان، جانم ابوفاضل مدد یا کاشف الکرب حسین، الحق که از آن مادری از مادرت ام البنین، ارث شجاعت میبری عقل عالم مبهوت و حیران تو دشمن مقهور برق چشمان تو ثابت مردی روز عاشورا چرا حیدر بوسه میزد بر دستان تو دلیر و مردانه رجز میخوانی عجب رزم آوردی، عجب طوفانی حسین میگوید زیر لب ای جانم ابالفضل الحق شیر این میدانی اباالفضل... ای زور بازوی علی عباس علمدار حسین آیینهی روی علی، عباس علمدار حسین والشمس حسن روی تو، والی گیسویت شده زینب ثنا گوی تو و زهرا دعاگویت شده سِیر الی الله است راه کربلا مدد ای وزیر شاه کربلا شب وصل عاشقان روشن شد از تلألو نور از ماه کربلا سراپا حیدر یا ابوفاضل علمدار و سقا ابوفاضل تا ابد محتاج نگاهت هستم دخیلک مولانا ابوفاضل