این قصه پایان رسیده ابتدا هم داشت
3306
37
- ذاکر: سید محمدرضا نوشهور
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت زهرا سلام الله علیها
- مناسبت: هیئت هفتگی
- سال: 1401
این قصهی پایان رسیده ابتدا هم داشت
این خانهی تاریک روزی سرصدا هم داشت
این زن که حالا پوستی بر استخوان ماندست
هر نیمه شب در سجدهاش یا رَبَّنا هم داشت
این حیدری که دیر شبها میرود خانه
یک روز بین خانهاش مشکلگشا هم داشت
یالَلعَجَب اوباش زهرا را چه بد کشتند
در کوچهای که خانم آنجا آشنا هم داشت
ثانی لگد میزد بقیه کیف میکردند
نامردِ کوچه دوستانی بیحیا هم داشت
مردان نمیفهمند،بهتر که نمیفهمند..
اوضاع زهرا پشت در (فضه بیا) هم داشت
مولا عبا انداخت بر رویش ولی زهرا
یک چادر افتاده زیر دست و پا هم داشت
فهمیدند پشت دری زدند، زدند، زدند
زهرامو چهل نفری زدند، زدند، زدند
فهمیدند بی سپری زدند، زدند، زدند
مسمار در به تنت نشست، نشست، نشست
قنفذ چه بی ادب شده بود
سخنش نیش دار بود و درشت
محسن رو آنان که تماشا کردند
سند تیر به اصغر زدن را امضا کردند
شش ماهه گلی را تبر حرمله چید
نگذاشت به روی بدنش سر بنشیند
این خانهی تاریک روزی سرصدا هم داشت
این زن که حالا پوستی بر استخوان ماندست
هر نیمه شب در سجدهاش یا رَبَّنا هم داشت
این حیدری که دیر شبها میرود خانه
یک روز بین خانهاش مشکلگشا هم داشت
یالَلعَجَب اوباش زهرا را چه بد کشتند
در کوچهای که خانم آنجا آشنا هم داشت
ثانی لگد میزد بقیه کیف میکردند
نامردِ کوچه دوستانی بیحیا هم داشت
مردان نمیفهمند،بهتر که نمیفهمند..
اوضاع زهرا پشت در (فضه بیا) هم داشت
مولا عبا انداخت بر رویش ولی زهرا
یک چادر افتاده زیر دست و پا هم داشت
فهمیدند پشت دری زدند، زدند، زدند
زهرامو چهل نفری زدند، زدند، زدند
فهمیدند بی سپری زدند، زدند، زدند
مسمار در به تنت نشست، نشست، نشست
قنفذ چه بی ادب شده بود
سخنش نیش دار بود و درشت
محسن رو آنان که تماشا کردند
سند تیر به اصغر زدن را امضا کردند
شش ماهه گلی را تبر حرمله چید
نگذاشت به روی بدنش سر بنشیند
نظرات
نظری وجود ندارد !