این روزها اگر که دلم غرق ماتم است دلتنگ روزهای نخست محرم است چشمم هنوز خیره به اشعار پرچم است باز این چه شورش است که در خَلق عالم است اشک آنقدر که باید و شاید نداشتم شرمندهام برای غمت کم گذاشتم قطره بدون عشق به دریا نمیرود پایی که روضه آمده هر جا نمیرود هر کس پِیِ غلامی این خانه میرود هرگز ز یاد حضرت زهرا نمیرود آیا نظیرش آمده در عالمین؟ نه ما را گدا کنید ولی بی حسین نه بعد از وفات کاش محبت به من کنید جسم مرا محافظت از سوختن کنید با اشک روضه شستشوی این بدن کنید بر من لباس نوکریام را کفن کنید یک لحظه هم مباد زمان را هدر دهید قبل از همه امام رضا را خبر دهید تا خواندمش بدون کلامی قبول کرد دادم به هر طریق سلامی قبول کرد طعنه نزد به من تو کدامی؟ قبول کرد بی امتحان مرا به غلامی قبول کرد سجده به خاکِ او عملِ واجب من است ایرانیام امام رضا صاحب من است هنگام مرگ سائلِ سلطان شدن خوش است چشم انتظارِ شاه خراسان شدن خوش است مثل خودش غریب و پریشان شدن خوش است در خاک، غلط خوردن و گریان شدن خوش است از سوزِ زهر رنگِ رُخِ او سفید شد آقا شبیه مارگزیده شهید شد صد شُکر زخم تیر روی پیکرش نبود هنگام دست و پا زدنش خواهرش نبود چشمی به فکر غارت انگشترش نبود دستی پِیِ کشیدن موی سرش نبود