اگه با زهرِ کینهی جعده حاجتم روا شد آخر ولی روزی هزار دفعه مُردم پای روضههای مادر آی روضهخون روضهی حیرت منو بخون روضههای مادرِ قدکمون از اون مصیبتای بیامون آی روضهخون روزی که جونم به لبم رسید مغیره یاس باغمونو چید همونجا شد محسنمون شهید بارونی میشه چشمای ترم ای وای مادرم، ای وای مادرم ای وای مادرم ... زندگیمو آتیش زدن، روزِ مرگمو نبردم از یاد یادمه که یه بیحیا جوری زد که مادر از پا افتاد آی روضهخون باز منمو گریهی بیصدا دَم میگیرم عصرِ دوشنبهها آی روضهخون بگو چقد بلا سرم اومد یادم نمیره ضربهی لگد خونجگرم دیگه از اون بهبعد با دریای اشک میگفت خواهرم: ای وای مادرم، ای وای مادرم ای وای مادرم ... همدَمِ غصههای من هیچچیزی نمیشه اِلّا گریه دردم یکی دوتا که نیست، آروم میگیره دلم با گریه آی روضهخون یادمه غصههای بیحد و دشمن که تُو کوچه اومد و مادرِ من رو سیلی میزد و آی روضهخون اونا که دشمن ما هستن و کمر به کُشتن ما بستن و پهلوی مادر و شکستن و روضهخون شدم همراهِ حرم ای وای مادرم، ای وای مادرم ای وای مادرم ...