امون از زمونه، گرفتار دردم لیاقت نداشتم، که دورت بگردم غمی دارم امشب، دلم رو سوزونده من اینجا نشستم، حرم تنها مونده لیاقت نداشتم، که نگذشتم از سر شهادت یه سفرهست، که جمع میشه آخر کجا جای من بود، میون شماها به رسوایی من، نخندید رفیقا آی اوناییکه به شما، مادرشون نظر کرد شمارو برد پیشخودش، ماهارو دربهدر کرد ****** شما که مثه آب، زلاله دلاتون من عاصی ایکاش، که بودم باهاتون منو رو سیاهی، منو کوه حسرت شما پر کشیدین، با بال شهادت منی که هنوز دل نکندم از اینجا دل من یه عمره شده بند دنیا شما که به دنیا، تعلق ندارید حالا حق دارید که، منو جا بذارید از بین ما هیئتیا، خوبا رو بردی ارباب تو رو بهجون فاطمه، جاموندهها رو دریاب ********