
امشب ای زینب کبری ز چه دلگیر شدی؟ ره به غم بُردهای از دورِ جهان سیر شدی امشب ای همسفرم از چه پریشان شدهای غصّهات چیست که آشفته و نالان شدهای چیست اندوه تو ای زینتِ دامان علی؟ عزّت فاطمه، ای راحتیِ جان علی غصّهات چیست که دل را نگران میداری؟ یا چه شد تا که غمِ خویش نهان میداری؟ از چه رُو خواهرم ای همدلِ من تنهایی در غمِ حال منی یا به غمِ فردایی هیچ از واقعه کربوبلا غصّه مخور از تنِ بیسر و جولانِ بلا غصّه مخور چون شوَم کُشته، رها از غم دنیا گردم همره فخرِ بشَر، سیّد بَطحا گردم خونم ار ریخت، شود مایهی آزادی دین دین چو آزاد شود، خشک شود ریشهی کین مرگ من باعث پایندگی دین خداست باعث رویش گُل، غنچهی پیوند و صفاست خون من مایهی تابندگیِ مِهر و مَه است مرگ من باعث پایندگیِ مِهر و مَه است باید از جوششِ خون، جان ز عدو بستانم خود به خون غلتم و آشوب فرو بنشانم گر نگردم به رَه دین خداوند، شهید چیره گردد به جهان ظلمت و بیدادِ یزید باغ دین گُل ندهد تا که نریزد خونم خونم ار ریخت دگر زینهمه غم بیرونم در رَه دین رسولِ عربی، مرگ سزاست خونبهای من و یاران من از لطف، خداست