افتاده‌ای روی زمین و سر نداری

افتاده‌ای روی زمین و سر نداری

[ محمد کمیل ]
افتاده‌ای روی زمین و سر نداری
در این بیابان یک نفر یاور نداری

بیش از هزار و نهصد و پنجاه ضربه
(یک جای سالم در همه پیکر نداری)۳

(بگذار تا که جان دهم پیش تن تو)۲
(اصلاً تصور کن دگر خواهر نداری)۳

(من حاضرم با دشمنان تو بجنگم)۲
(دشمن نگوید بی‌کسی، لشکر نداری)۳

(در خیمه‌ها هر کودکی چشم انتظار است)۲
(خیز و بگو عباس آب آور نداری)۳

واویلتا واویلا...

(آن کهنه پیراهن به غارت رفته اما)۲
(دیگر چرا انگشت و انگشتر نداری؟)۲

(کشته شدی باشد ولی دیگر چرا نعل؟)۲
(از ماجرای اسب‌ها بدتر نداری)

می‌خواستم بوسه بگیرم از گلویت
(دیر آمدم، دیر آمدم تو سر نداری)۲

حسین
****
سر داد و نداد دست در دست یزید 
حقا که به نای لا اله الا الله

نظرات