افتاده آن دست که می‌گیرد از افتادگان دست

افتاده آن دست که می‌گیرد از افتادگان دست

[ حنیف طاهری ]
افتاده آن دست 
که می‌گیرد از افتادگان دست 
این است همان دست 
که در راهِ دوست شسته زِ جان دست 

(به مَشک و به علَمِ اباالفضل 
به دستانِ قلم اباالفضل)۲
می‌افتد نامِ سینه‌زن 
از قلم اباالفضل 

ای دستگیرِ بی‌دست 
ای دستگیرِ دنیا
ما تشنه‌ی نگاهت
یا ساقی العطاشا 

یا ابالفضل العباس...

قربان آن چشم 
که پوشیده از آبِ روان چشم
این است همان چشم 
که بر لطف او دارد جهان چشم 

(به چشم محترمِ اباالفضل 
به دو ابروی خَمِ اباالفضل)۲
نباشد در عالَم پناهی 
جز حرمِ اباالفضل 

چشم و چراغ خیمه 
چشم و چراغ مایی 
یا نافِذَ البَصیره
تو حامِلَ اللِوائی

یا اباالفضل العباس...

جانم به آن دل 
که دادند به او دیوانگان دل 
این است همان دل 
که بسته به او صاحب‌زمان دل 

(دل و دلدارِ همه اباالفضل 
سرم خاکِ قدمِ اباالفضل)۲
وفاداری جمعش شود در 
یک کلمه اباالفضل 

ای دلبرِ رقیه 
ای دلرباترین نام 
جولان دهد عقیله 
با پرچم تو در شام 

یا اباالفضل العباس...

نظرات