از منزلتت فقط خدا آگاه است
368
2
- ذاکر: محمد امینی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: پيامبر اعظم (ص)
- مناسبت: شهادت پیامبر اسلام و امام حسن علیه السلام
- سال: 1403
از منزلتت فقط خدا آگاه است
راهی که به تو ختم نشد، بیراه است
در زاویهی عرش خدا با خط نور
مکتوب محمداً رسول الله است
با اینکه پیمبری فقط برازندهی توست
از اینهمه شرم، شرم شرمندهی توست
ما گرد و غبار خاک پایت هستیم
وقتی که یکی مثل علی بندهی توست
یا رسول الله تا لحظهی آخرت از ایمان گفتی
از عترت اهل بیت و قرآن گفتی
میخواستی از فضل علی بنویسی
لعنت به کسی که گفت، هزیان گفتی
شرمنده نمیشوند فردا از تو
چون از همه دم زدند الا از تو
این قوم ستمکار مگر نشنیدن
لا اسئلکم علیه الا از تو
کامل شده چون رسالت پیغمبر
واجب شده پس اجابت پیغمبر
اما همهی مصائب اهل البیت
آغاز شد از شهادت پیغمبر
سرچشمهی فیض ازلی را کشتند
آن روز که مفهوم ولی را کشتند
بعد از تو و با داغ تو روزی صدبار
این قوم جفاکار، علی را کشتند
آقای من، در شعله گرفتار صدا زد ابتاه
با آه شرر بار صدا زد ابتاه
برخیز رسول حق که ریحانهی تو
بین در و دیوار صدا زد ابتاه
مادر میزدنت چرا
یه نانجیب پست
حرمتشو شکست
زهرا به خون نشست
ایستادم به نوک پنجرهی پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد و من مردم
یا زهرا...
مثل تموم شهدا، به کام من عسل بزار
ارواح خاک مادرت، یه کم به من محل بزار
یا زهرا...
گره به موهام خورده بابا
دخترت از غصهی تو مرده بابا
چیزی ندارم موهامو شونه کنم
نمیدونم شونه آمو کی برده بابا
شونه ندار
خرابه میخوابی مگه خونه نداری
موهات سفیده
دستای کوچیک تو رو نیزه بریده
راهی که به تو ختم نشد، بیراه است
در زاویهی عرش خدا با خط نور
مکتوب محمداً رسول الله است
با اینکه پیمبری فقط برازندهی توست
از اینهمه شرم، شرم شرمندهی توست
ما گرد و غبار خاک پایت هستیم
وقتی که یکی مثل علی بندهی توست
یا رسول الله تا لحظهی آخرت از ایمان گفتی
از عترت اهل بیت و قرآن گفتی
میخواستی از فضل علی بنویسی
لعنت به کسی که گفت، هزیان گفتی
شرمنده نمیشوند فردا از تو
چون از همه دم زدند الا از تو
این قوم ستمکار مگر نشنیدن
لا اسئلکم علیه الا از تو
کامل شده چون رسالت پیغمبر
واجب شده پس اجابت پیغمبر
اما همهی مصائب اهل البیت
آغاز شد از شهادت پیغمبر
سرچشمهی فیض ازلی را کشتند
آن روز که مفهوم ولی را کشتند
بعد از تو و با داغ تو روزی صدبار
این قوم جفاکار، علی را کشتند
آقای من، در شعله گرفتار صدا زد ابتاه
با آه شرر بار صدا زد ابتاه
برخیز رسول حق که ریحانهی تو
بین در و دیوار صدا زد ابتاه
مادر میزدنت چرا
یه نانجیب پست
حرمتشو شکست
زهرا به خون نشست
ایستادم به نوک پنجرهی پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد و من مردم
یا زهرا...
مثل تموم شهدا، به کام من عسل بزار
ارواح خاک مادرت، یه کم به من محل بزار
یا زهرا...
گره به موهام خورده بابا
دخترت از غصهی تو مرده بابا
چیزی ندارم موهامو شونه کنم
نمیدونم شونه آمو کی برده بابا
شونه ندار
خرابه میخوابی مگه خونه نداری
موهات سفیده
دستای کوچیک تو رو نیزه بریده
نظرات
نظری وجود ندارد !