از سر نی حرف می‌زنه

از سر نی حرف می‌زنه

[ سجاد محمدی ]
(از سر نِی حرف می‌زنه
نگاه تو با دل من)۲

تو به این نیزه دار بگو
دور نشه از محمل من

من فداشتم حلال من
یه نظر کن به حال من

دلِ زینب
(تو موهات خونه کرده)۲

زلف تو رو
فاطمه شونه کرده

من بی وضو موی تورا شانه نکردم
حالا به دنبال سرت کجا باید بگردم

حسین...

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم، که تو در دلم نشستی

سحر آمدم به کویت، به شکار رفته بودی
تو که سگ نبرده بودی، به چه کار رفته بودی

در آن نفس که بمیرم، در آرزوی تو باشم
بدان امید دَهَم جان، که خاک کوی تو باشم

الا صباح قیامت، که سر ز خاک برآرم
به جست و جوی تو خیزم، به گفت و گوی تو باشم

لطفی که تو کرده‌ای به من مادرم نکرد
ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین

چه اضطراب و چه باکی ز بیم صبح قیامت
که زیر سایه‌ی این خیمه‌ی این خیمه کرده‌ایم اقامت

نظرات