آرامش قلبم و دنیای من اومده

آرامش قلبم و دنیای من اومده

[ کربلایی نریمان پناهی ]
آرامش قلبم و دنیای من اومده
عالم رو خبر کنید بابای من اومده

سرِ بریده تو به روی دامن می‌ذارم
من غیر تو کسی رو توی دنیا ندارم
هنوز مثل قدیم دوستم داری، دوست دارم

می‌دونستی باباجون بی‌تو رقیّه‌ات می‌میره
می‌دونستی که بهونه می‌گیره
می‌دونستی به غم تو اسیره

با رفتنِ تو بابا، حالم بدِ بد شده
سهم تن کوچیکم، سیلی و لگد شده

از وقتی که دیدم سر تو رو رو نیزه‌ها
تب کردم و اصلاً دلم شکسته بابا
بابا منو ببر می‌خوام برم پیش خدا

دیگه از موی بلندم بابا جون نیست خبری
کاش می‌شد دیگه تو از پیشم نری
به خدا بد دردیه بی پدری

یک شب تو بیابون‌ها از ناقه‌ها افتادم
اون شب تو بیابون‌ها 

از اون موقع تا حالا کمرم درد می‌کنه
داد کشیدن سرم خیلی سرم درد می‌کنه
شبیه عمه جون بال و پرم درد می‌کنه

خیلی آدم بدیه بابایی زجر لعین
جای سیلی و لگدهاشو ببین
منو از مو می‌کشید روی زمین

(عمه چرا به کربلا این همه لشکر آمده؟
برای کشتن حسین شمر ستمگر آمده؟)

نظرات