دَم دروازهی ساعات ماندم این همه ساعت یهودی رد شد امّا دختر زهرا معطّل شد شبی آشفته معشوق و شبی آشفته در عاشق شبی آن رو نِی بودهست و این سرپا معطّل شد کسی که مَردمِ دنیا مَعطل میتواند کرد سر بازار بین جمعیت حالا معطّل شد از این منزل به آن منزل معطّل میشود خیلی نه یکجا بود و جا، نه نه که صد جا معطّل شد فقط آوارگی مخصوصِ روزش نیست این بانو که در طول چهلتا منزلش، شبها معطّل شد نمازش را نشسته خواند، از بس ناتوان گشته نمازش را نشسته خواند او زیرا معطّل شد خجالت میکِشم از حضرت عباس بر نیزه که پیش چشمهایش زینب کبری معطّل شد