گفته بودم چو بیایی غمِ دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی گر بیایی دِهمت جان، گر نیایی کُشَدم غم من که بایست بمیرم، چه بیایی چه نیایی ((یوسفا گرچه خریدار فراوان داری نقد جان هر که به کف داشت خریدارتر است)) همه آهوان صحرا سر خود نهاده بر کف به امید آن که روزی به شکار خواهی آمد کششی که عشق دارد نگذاردت بدینسان به جنازه گر نیایی به مزار خواهی آمد