کنون فتادهام از پا بگیر دست برادر اگرچه هیچ زمان در برابرت ننشستم به غیر خار جفا در گذرگه تو ندیدم به رهگذار تو کشتم به جای لاله دو دستم حسین جان، حسین جان نمیرود ز تنم جان برون اگر تو نیایی قدم به سرم چون در انتظار تو هستم من انتظار تو دارم، سکینه منتظر من دو انتظار شکسته دل خدای پَرستم آقای من ز من بگو به سکینه گره فتاده به کارم نه با دو دست، نه دندان، من این گره نگُسَستم غریبمو بی تو پاشیده شده لشکرم وای اگر به اسیری برود خواهرم عباسم علم افتاده زمین عباسم به سوی خیمه ببین عباسم لشکری کرده کمین اباالفضل قمرالعشیره علیالعباس واویلا، حسین تنهاست واویلا کنار علقمه تماشایی است خجل از این منصب سقاییات که آبی ندارم، جوابی ندارم دیگر مرا سقا نخوانید، در انتظار من نمانید