بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست کسی که با تو میآید سفر دیگر پریشان نیست کنار تو کسی دلواپسِ خار مغیلان نیست بیابانگردمان کردی ولی زینب پشیمان نیست اگر دربهدرِ کوه و بیابانم کنی، عشق است اگر زخمیِ صد خار مغیلانم کنی، عشق است پریشانم کنی، عشق است، حیرانم کنی، عشق است اگر دنبال معشوق است دل، دنبال سامان نیست بیابانگردمان کردی ولی زینب پشیمان نیست برادرجان تو ثارالله و ثاراللهِ دیگر من حسینِ قبلِ خنجر تو، حسینِ بعد خنجر من تجلّی میکنم در تو، تجلّی میکنی در من شهادت یا اسارت هر دو آغاز است، پایان نیست بیابانگردمان کردی ولی زینب پشیمان نیست بِنِه پا بر زمین، این خاکها مشتاق و لبریزند تمام دختران یک یک مژه بر پات میریزند نباید هم به مهمانداریات این قوم برخیزند چرا که خلق میدانند صاحبخانه مهمان نیست بیابانگردمان کردی ولی زینب پشیمان نیست میان کاروان تو ندیدم غیر زیبایی جوانان رشید و نونهالانِ تماشایی به همره بار گل آوردهام آن هم چه گلهایی! غلط گفته هر آنکه گفته این صحرا گلستان نیست بیابانگردمان کردی ولی زینب پشیمان نیست محال است از میان خیمه آهِ سرد برخیزد زِ کوه صبر من حتّی نشانِ درد برخیزد اگر زن، شیرزن باشد به جنگِ مرد برخیزد بجنگم با سنان؟ هرگز! سنان که جزو مردان نیست بیابانگردمان کردی ولی زینب پشیمان نیست به زیر سایبان قدّ و بالای تو میخوابیم من و این کاروان از چشمهی فیض تو سیرابیم نه اینکه دست ما دور است از آب و پی آبیم فراتِ بیلیاقت لایق لبهای طفلان نیست بیابانگردمان کردی ولی زینب پشیمان نیست چه خوشبخت است طفلی که به حلقومش نگاهت افتد چه خوشبخت است آن کس که روی نعشش عبات افتد یکی با لب، یکی با دل، یکی با سر به پات افتد دل سلطانِ عالم را به دست آوردن آسان نیست بیابانگردمان کردی ولی زینب پشیمان نیست **** غم عشقت بیابانپرورم کرد به ما گفتی صبوری کن، صبوری صبوری طُرفه خاکی بر سرم کرد **** یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد من از وصل و من از هجران پسندم آنچه را جانان پسندد