کاشکی میشد فاطمه با معجزه‌ای برگردی

کاشکی میشد فاطمه با معجزه‌ای برگردی

[ محمدحسین حدادیان ]
کاشکی میشد فاطمه با معجزه‌ای برگردی
بچه‌ها جای خودشون؛ منو یتیمم کردی

بعد از تو دیگه به لبای علی لبخند نمیاد
هی آب می‌ریزم خونِ زخمای تو ولی بند نمیاد

روی لبم واویلا، صدای گریه‌هام رفت بالا
خدایا کار غسل زهرا، رسید به زخم بازو حالا

خانوم من می‌دونست غرور شوهرش زخمیه
نگفته بود سرش زخمیه؛ کبوترم پرش زخمیه

(یا زهرا، یا زهرا)

فاطمه جان سخته برام بعد تو زنده بمونم
دلم نمیاد واسه تو نماز میت بخونم

آه عزیزم نیومد با ما زندگی راه عزیزم
من چجوری روی صورت ماه تو خاک بریزم

روی لبم واویلا، شده برام مصیبت سنگین
می‌میرم آخرِ این تدفین، نمی‌تونم بخونم تلقین

حالا ببین تنهایی، خودم جوونمو خاک کردم
خودت خبر داری از دردم، حالا باید کجا برگردم

(یا زهرا، یا زهرا)

با التماسِ علی از کنار قبر فاطمه
بلند بلند گریه کنید روضه بره به علقمه

آه قمرم تا دیدم رو زمینی شکست کمرم
کاشکی بودن جوونا ببرن تنتو به حرم

بعد تو عباس من تنم می‌مونه زیر مرکب
میره دیگه اسیری زینب نداره محرمی از امشب

از سر نی می‌بینی، داره میره خرابه زینب
به دست و پاش طنابه زینب، تو مجلس شرابه زینب

پاشو ببین ای سقا، که حرمله سه‌شعبه داره
میشه رباب دیگه آواره، میره رو نی سر شیرخواره

نظرات