چشای تارم بابایی غرق اشک و آهه

[ ابوالفضل جدیان شربیانی ]
چشای تارم بابایی غرق اشک و آهه
موهام سفیده عوضش گونه هام سیاهه
سه سالمم نیست نیگا کن قد من خمیده
تو لطمه خوردی،عوضش،رنگ من پریده

این چند روزه نبودی،اتفاقای بد افتاد
دستمو دادم به تقدیر،روی صورتم رد افتاد

پاشو موی سرمو ببین
پاشو بال و پرمو ببین
پاشو فدات شم
باشه هرچی تو بگی همون
باشه ولی نرو و بمون
پاشو فدات شم
---
نیازی نیست یکی یکی درداتو بدونم
همینکه با سر اومدی رازتو میخونم
کسی اصن اینجا یکم فکر بچه ها نیست
آب از سر من که گذشت عمه روبرا نیست

این چند روزه نبودی،عمه جون تو زحمت افتاد
دفتر سفیدی بود که،روی برگه هاش خط افتاد

عمه سینه سپر همه س،عمه یادگار فاطمه ست،عالم فداش شه
عمه سپاه یه نفره،عمه واسه همه مادره،عالم فداش شه
---
چشام سیاهی، میره تا، میخوام از جا پاشم
شاید یه درد لاعلاجی گرفته باشم
موهای سوخته م بابایی دیگه تا کمر نیست
میخوام دوباره بپرم اما بال و پر نیست

این چند روزه نبودی
حال و روزمو بدونی
وقتی اومدی که باید
فاتحه برام بخونی

پاشو دیگه تمومه سفر، دیگه همه غمامو بخر، دردت به جونم
خسته م بی تو جایی نمیرم، کاشکی کنار تو بمیرم، دردت به جونم


منبع:کانون نغمه پردازان جواز نوکـــــری

نظرات