پرچمت را زمانی که درِ خانه زدم

پرچمت را زمانی که درِ خانه زدم

[ امین قدیم ]
پرچمت را از زمانی که درِ خانه زدم 
برکت و نور از در و دیوار بالا می‌رود

اوج معنایش به دست و پای تو افتادن است 
نوکرت از این جهت بسیار بالا می‌رود 

عشق تو گنجی‌ست پنهان در دل ویرانه‌ام 
با تو قدرِ خانه‌ی آوار بالا می‌رود

تربت تو در حقیقت آب روی آتش است 
هر زمانی که تب بیمار بالا می‌رود

حاجتش لمس ضریح و صحن پایین پای تو
دست‌های سینه‌زن هربار بالا می‌رود

سائل از پله که پایین رفت باب القبله را 
می‌شود شاهی که در دربار بالا می‌رود

با به خاک افتادن تو شمر سردم‌دار شد 
شیر گر افتد سر کفتار بالا می‌رود

سینه‌ات سنگین شده این لحظه‌های آخری 
چکمه‌ای از معدن اسرار بالا می‌رود 

با فشار زانو‌یش روی گلو معلوم بود 
یا قیاس حنجرت دشوار بالا می‌رود

کشته‌ی جمعه تو را تیغ دوشنبه ذکر کرد 
نیزه با دستور آن مسمار بالا می‌رود

حنجر عباس بر سر نیزه‌ها ساکن نشد 
این سر از پهلو با اسرار بالا می‌رود

ابوفاضل...

(من آن اشکم که افتادم ز چشمان ابوفاضل)

نظرات