نکنه به زور برگشته اونقده صداش زدم که از دل تنور برگشته نکنه به زور برگشته تا که دید خرابه تاریکه میترسم، نور برگشته ما از حرم بودیم، تو جمعا کم بودیم ما محترم بودیم، بیاحترامی شد رو خار رفتیم و ناچار رفتیم و بازار رفتیم و بیاحترامی شد رسید از روی نیزه قرآنم ای مو پریشانم، ای مو پریشانم من دارم به زور میبینم صورتت عوض شده، از هر طرف هرجور میبینم من دارم به زور میبینم تو الآن کنارمی یا که بازم از دور میبینم خیلی بَده حالم، با زجر مینالم افتاده دنبالم میشنوی چی میگه از حال رفتم که همش میگفتم که دارم میافتم که هولم نده دیگه کشید و پاره شد گریبانم ای مو پریشانم، ای مو پریشانم رسید از روی نیزه قرآنم ای مو پریشانم، ای مو پریشانم سنگ تا غروب میخوردیم شب که میشد از سنان و دار و دستهش چوب میخوردیم سنگ تا غروب میخوردیم مجلس حرام زخم از اون همه آشوب میخوردیم سنگ صبور بودی، از من تو دور بودی گیرِ تنور بودی، من اینو فهمیدم اون ظالم نامرد وقتی سرت اومد با خیزرون میزد من اینو فهمیدم یتیمی دردِ بیدرمانم ای مو پریشانم، ای مو پریشانم رسید از روی نیزه قرآنم ای مو پریشانم، ای مو پریشانم