نالهی وا جگر، نزن اینقدر جگرت را شرر نزن اینقدر با صدای نفس نفس زدنت پشت در بال و پر نزن اینقدر برون حجره همه، پایکوب و دست افشان درون حجره یکی بود و دست و پا میزد گذشت کار ز کار و نداشت کار به کس در آن میانه فقط آب را صدا میزد نیازمند دو عالم، به یک اشارهی توست اگر تو ناز کنی، عالمی نمیماند به گریهی شب حجران کشیدهها سوگند که هر کجا تو بخندی، غمی نمیماند هزار سال شهادت دهد قبیلهی طِی اگر تو جود کنی، حاتمی نمیماند اگر تو دیدهی خشک مرا بگریانی به پیش سیل دو چشمت، یلی نمیماند نالهی وا جگر نزن اینقدر جیگرت را شکر نزن اینقدر با صدای نفس نفس زدنت پشت در بال و پر نزن اینقدر بیشتر میزنند بر روی طشت نالهی بیشتر، نزن اینقدر پشت در هیچ کس به فکر تو نیست پس سرت را به در نزن اینقدر