من رفتنی هستم دگر در اوج غربت

[ امیرعباسی ]
من رفتنی هستم دگر در اوج غربت
حیدر بیا دارم برای تو وصیت
ای رهبر من ای نور عینم
جان شما و جان حسینم
آه و واویلا...

من می روم از این جهان قامت خمیده
او می شود در کربلا حنجر بریده
دیگر به مقتل جانی ندارد
با کام تشنه جان می سپارد
آه و واویلا...

آید دمی که گویم از اندوه و دردم
((من بی وضو موی تو را شانه نکردم))
غم از درختِ جان زد شکوفه
برده سرت را خولی به کوفه
آه و واویلا...

-------------------------------------
کانال اشعار و سبک امیر عباسی

نظرات