مَمسوسٌ في ذاتِ الله، یابنَ ابیعبدالله شهزادهی شاهنشاه، یابنَ ابیعبدالله فقط علی، کافیه سرو بچرخونه تیغ نگاهش لشکر کفرو میترسونه روی عقاب، انگاری پَر میگیره اکبر با ضربههاش دل دشمنو میلرزونه وقت اِستِهلالِ سورهی زلزاله تیغِ مُژگان تو، آلَتِ قَتّاله تا میگه اَنا علی خیره میشن به لباش، لشکری که لاله