ما چو پروانه به شمع رخ او سوخته ایم از پر خود به تن خویش کفن دوخته ایم هر چه بود، از حسین بوده و آن لعل لبش از حسین این همه قول و غزل آموخته ایم عطش لعل لبش بر لب عالم جاری آن همه آب بخوردیم و جگر سوخته ایم روز محشر که ز احوال بپرسند ز ما که چه کردیم و نکردیم و چه اندوخته ایم؟ این بود پاسخ ما محضر ارباب سوال: جز حسین لفظ دگر هیچ نیاموخته ایم