لب بستهام ز هرچه به جز گفتگوی تو دل شستهام ز هرچه به جز نقشِ روی تو دل را ز اضطراب به هر سمت که میکِشم مانند قبلهیاب بگردد به سوی تو گر بگذری ز خاکم و گویی تو را که کشت؟ فریاد خیزد از کفنم: آرزوی تو