قافله رسید به کرب‌وبلا، کربلا شده عرش معلّی

قافله رسید به کرب‌وبلا، کربلا شده عرش معلّی

[ علیرضا قانعی ]
قافله رسید به کرب‌و‌بلا، کربلا شده عرش معلّی
با علمداریِ اباالفضل، با اذانِ اکبرِ لیلا

الله‌اکبر، به لشکر ابناء حیدر
الله‌اکبر، به قاسم و عبّاس و اکبر
با چه شکوهی پیاده می‌شن از رو ناقه
عشیره‌ی زهرای اَطهر

جان عالَمی به قربان اباعبدالله
فدای خواهران و طفلانِ اباعبدالله
قربان تمام گردان اباعبدالله
عالَم بنده‌اند و سلطانه اباعبدالله 

اباعبدالله، اباعبدالله، اباعبدالله...

رقیه خوابه رو دوش سقّا
دلشوره داره زینب‌ِکبری
از غروبی که میون این دشت
می‌دَوه رو خاکای صحرا

انگار می‌بینه، برادرش روی زمینه
انگا می‌بینه یه بی‌حیا از روی کینه
با خنجر کُند، می‌ره توی گودیِ گودال
با چکمه رو سینه‌اش می‌شینه

می‌بینه برادرش بی‌سر تَه گوداله
می‌بینه زِ سُم مَرکب‌ها، تنش پاماله
می‌بینه سر یه پیراهن چقدر جنجاله
می‌بینه که خولیِ نامرد پیِ خلخاله

حسین، عزیزدلم...

نظرات