غزل خوانی

غزل خوانی

[ سید علی سالک فرد ]
باز زینت می‌دهم ای دوستان
جامه را از خانه‌ی محنت بیان

در بیان آنکه در میدان عشق
داد سرمشقی به سربازان عشق

جان ز مکه آن شهنشاه مبین
کرد عزم کوفه‌ی محنت قرین

دوستداران و محبانش همه
افتادند در میان‌شان همهمه

مظهر حق مقتدای خاص و عام
می‌کند اعمال حج را ناتمام

غوغای آن شهنشاه دمش 
بیشتر از جمله باشد سعی من

سعی من این بسته در این سرزمین
حرمت خانِ خدا باشد متین

گودال ظلم اینجا شود انباشته
حرمت خانِ خدا برداشته

دیدم من در خواب جدم این زمان
بر شمشیری مرا اندر میان

با من را ببین تشویش را
کن بدل بر عمره حج خویش را

کعبه و سنگ حجر سوی منا
کن مبدّل بر مقام کربلا

اکبرت را درب قربان‌گاه نور
قاسمت را کن فدای راه نور

هرچه از اعمال حج شد از تو فوت
کن قضا در کربلا در مقتل خود؟

آن‌چنان او بر رضای حق رضا
جمله اعمالش نمود آنجا قضا

حاجیان گر محرمند احرامِ تو
شاه دین هم گشت محرم احرام تو

خواست احرام را از خواهرش
کهنه پیراهن نمود اندر برش

حاجیان باید که چندین مرحله
از صفا تا مروه سازند هروله

شاه دین با حالِ نذار و پریش
هروله می‌کرد با زانوی خویش

آن زمان کن فرقه‌ی بردین جفا
از جفا کردند سوی خیمه‌گاه

نظرات