
غرق خون شد پیکرِ ساقی کربوبلا شد کنار علقمه دست او از تن جدا ذکر ما شد این سخن جان من عباس من... تا که بر فرقش عدو زد عمود آهنین آه و واویلا که شد بیپسر اُمُّالبنین کرده او با خون کفن جان من عباس من... نالههای العطش آید از اهل حرم پاره گشته مَشک آب، سرنگون گشته عَلم ذکر ما شد این سخن جان من عباس من... ای برادرجان بیا در کنار علقمه آمده بالین من، مادرِ تو فاطمه گوید ای صدپاره تن جان من عباس من... او تماشا میکند ساقیِ افسرده را من تماشا میکنم روی سیلی خورده را جان من عباس من... **** غم از بهر مبارکباد آمد زِ هر بیدادگر بیداد آمد به دستم ضربت شمشیر تا خورد غلاف تیغ قنفذ یادم آمد مرا از کودکی خونِ جگر بود هوای ترکِ دست و ترکِ سر بود اگر بودم کنار بیت زهرا برای فاطمه دستم سپر بود یا زهرا...