عجبم لحلم الله

عجبم لحلم الله

[ ابوذر بیوکافی ]
عجبم لحلم الله
داری می‌بینی الله
برا کشتن حسین قصدِ وضو کردن

عجبم لِحِلم الله داری می‌بینی الله
این تنه عزیزته که زیر و رو کردن

عجبم لِحِلم الله داری می‌بینی الله
تویِ حلقِ تشنه‌ای نیزه فرو کردن

خدا خودت نگاه کن این بدنِ حسینِ
تو چنگِ گرگایِ شام پیراهنِ حسین

این بدنِ رویِ خاک مگه خدا نداره؟
حتی دیگه برایِ یه ضربه جا نداره

بُنیَ بُنیَ
بُنیَ بُنیَ

بخاطرِدرهم و دینار
چه درهَمت کردند

ای کشته‌ی فتاده به هامون حسین من حسین من
ای صیدِ دست و پا زده در خون حسین من حسین من

دیگه راحتش کنید
نزدیک سه ساعته تویِ گودالِ
دیگه راحتش کنید
بدنش همش پاماله

سنگش نزنید
مادرش داره می‌بینه

نیزه جا گرفت رویِ تنِ حسینِ من
تو مردایِ مست می‌شد دست به دست پیراهن حسین من

نظرات