شير سرخِ عربستان‌و، وزيرِ شه خوبان، پسر مظهر

شير سرخِ عربستان‌و، وزيرِ شه خوبان، پسر مظهر

[ حسین طاهری ]
شير سرخِ عربستان‌و، وزيرِ شه خوبان، پسر مظهر يزدان، كه بُدى صاحبِ طبل‌و علم‌و بيرق‌و سَيف‌و حَشم‌و، با رقم‌و، با رمق اندر لقبِ او، ماه بنى‌هاشم‌و عباس، علمدار ‌و سپه دار‌ و جهانگير و جهانبخش‌و دگر نايب‌و سقّا
(شه با وفا ابالفضل

صاحب لوا ابالفضل
معدن سخا ابالفضل

نور هل اتى ابالفضل)
***

ديد كاندر حرمِ خسروِ خوبان، شده بس ناله‌و افغان‌و پر از، شيونِ طفلان، همه‌شان سينه‌زنان نوحه‌كنان موى پريشان، دلِ بريان، سوىِ عباس شتابان، كه عموجان چه شود جرعۀ آبى برسانى به لبِ سوختگان كز عطش آتش بگرفته گلوىِ ما
(شه با وفا ابالفضل

صاحب لوا ابالفضل
معدن سخا ابالفضل

نور هل اتى ابالفضل)
***

پس بياويخت به دوش دگرِ خويش، يكى مشك چو مشكى كه بدى خشك‌تر از لعلِ لبِ ماهِ مدينه، گلِ گلزار سكينه، به فغان گفت كه يا بنتِ اخا ناله مكن، ضجّه مزن، زآن كه عموىِ تو نمرده روح الحال كنم بهر تو من آب مهيّا
(شه با وفا ابالفضل

صاحب لوا ابالفضل
معدن سخا ابالفضل

نور هل اتى ابالفضل)
***

پورِ حيدر چو يكى مرغِ سبك روح مكان كرد بر عرشه زين، روح الامين گفت كه احسنت از آن مادر فرزانه، بياورد چه تو شير دل‌و نامورى را، كه دو زانوش گذشتى ز سر و گوشِ فرس هى هى به تكاور زدى همچون على عالى اعلا
(شه با وفا ابالفضل

صاحب لوا ابالفضل
معدن سخا ابالفضل

نور هل اتى ابالفضل)
***

پس به تعجيل سوىِ شطّ فرات آمده مانند سكندر زِ پىِ آب حيات آمده، آن شير غضنفر نظرى كرد بر آن آب، كه چون اشكم ماهى بزدى موج بفرمود كه آب عجب موج زنى، ليك ندارى خبر از تشنگى عصمت طاها. 
(شه با وفا ابالفضل

صاحب لوا ابالفضل
معدن سخا ابالفضل

نور هل اتى ابالفضل)
***

پس به تكبير بزد نعره، همان شير به جولان شد‌و در صحنۀ ميدان شد‌و پاشيد زِ هم لشگر كفار، يكى گفت كه اى قوم گريزيد كه اين است، ابو الغزه، تهمتن، لقبش ماه بنى هاشم‌و باشد پسرِ حيدر صفدر، شده منسوب به سقّا
(شه با وفا ابالفضل

صاحب لوا ابالفضل
معدن سخا ابالفضل

نور هل اتى ابالفضل)
***

غضب آلوده ز غیرت شد‌و عباس زِ جا خواست بشد مویِ تنش راست، به خود گفت که عباس عجب آسوده نشستی بنما آب مهیّا، اى آب عجب مى‌‏رود، اما خبرت نيست سكينه، گل گلزار مدينه، رخ ماهش بفسرده، اما زِ عطش غَش بنموده، آخر اى آب تويى مهريۀ فاطمه اما پسرش شد زِ تو محروم، همان سيّد مظلوم، الهى كه گِل آلوده شوى تا به ابد، شوقى غمديده از اين غم شده ديوانه و شيدا
(شه با وفا ابالفضل

صاحب لوا ابالفضل
معدن سخا ابالفضل

نور هل اتى ابالفضل)
***

شیرِ سرخِ عربستان‌و وزیر شهِ خوبان، پسرِ حیدر کرار، ابالفضلِ علمدار، سپه‌دار، که صد لشگر کین را بکند خار به گفتار و به کردار و به رخسار و به رفتار، بوَد حیدرِ کرار، به یاران وفادار و به اعدا شهِ قهار، تو که بودی که ربودی دلِ دادار، ابالفضلِ علمدار، پسر امِّ بنین، زادۀ سلطانِ سماوات‌و زمین، حضرتِ حیدر
شاعر: شوقی اصفهانی

***

نظرات