سفره‌ی اشک بینداز بمیریم همه

سفره‌ی اشک بینداز بمیریم همه

[ علی پورکاوه ]
سفره‌ی اشک بینداز بمیریم همه
گریه‌کن‌هایِ تنِ بینِ حصیریم همه

عمه‌هایت  سر یک روز همه پیر شدند
تا علمدار زمین خورد همه شیر شدند

*****

آتش افتاده بود بر جگرت
آسمان رو چو دود می‌دیدی 
خواهرت را محاصره کردند
خواهرت را کبود می‌دیدی

نیزه‌ها در قیام و سجده‌شان
اَشهدِ حنجرِ تو را خواندند
عده‌ای آمدند در گودال 
صورتت را به خیمه بردند

نظرات